رفتی ؟ بی خداحافظی؟ فکر دلم نبودی که بی تو عذاب میکشد؟
فکر من نبودی که بی تو زندگی برایم جهنم می شود؟
مگر یادت نیست حرفهای روز آشنایی مان را؟
مگر قول ندادی همیشه با من بمانی و مرا تنها نگذاری؟
تو که اینک مرا تنها گذاشتی ، تو که بر روی قلبم پا گذاشتی
چه زود فراموشم کردی ، مرا آواره کوچه پس کوچه های شهر بی محبتی ها کردی
مگر نمیدانستی بعد از تو دلم را به کسی نمیدهم؟
مگر نگفته بودم عاشق شدن یک بار هست و دیگر عاشق کسی نمیشوم؟
مگر نگفته بودم اگر عاشقی هیچگاه مرا تنها نمیگذاری
پس تو عاشقم نبودی ، همه حرفهایت دروغ بود ، عشقی در دلت نبود ، سهم من از با تو بودن همین بود!
باورم نمیشود رفته ای و بار سفر را بسته ای
دلم به تو خوش بود ، چه آرزوهایی با تو داشتم ، نمیدانی که شبها یک لحظه هم خواب نداشتم
رفتی و من چشمهایم خیس شد روزهای زندگی ام نفسگیر شد
رفتی ؟ بدون یک کلام حرف گفتنی!
کاش میگفتی که دیگر مرا نمیخواهی و بعد میرفتی ، کاش میگفتی از من متنفری و بعد مرا تنها میگذاشتی ،
کاش میگفتی عاشقم نیستی و جایی در قلبم نداری و بعد میرفتی ! چرا بی خبر رفتی؟
نظرات شما عزیزان:
حسابی که هوا را بی من نفس کشیدی
سر دو راهی که رسیدی، به چپ برو
به جهنم ختم می شود !
خدایـآ...
مـَن معنیِ قِسمتـ و حِکمَتـــ را نمے دانمــ
امـآ تـو معنےِ طاقَتــــ رآ مے دانـی ... مـَگــَر نــه ؟
اما من جلویش را میگیرم
وقتی میدانم کسی تمایلی به شنیدنش ندارد....
فردا نیست
دور نیست
دیروز نیست
خوشبختی شکوه همان صبحی ست که با تن سالم چشم باز میکنی.
انقدر به خاطر ضربدر های جلوی اسمم چوب روزگار را خوردم؛
تبدیل شدم به ساکت ترین شاگرد کلاس زندگی.
و بگه:
احمق نمیخوادت
انقد خودتو کوچیک نکن...!
که داره زندگیمــــ از دست میره
یه اهنگی گذاشتمـــ که می دونمـــ
اگه گوشش کنی گریتـــ میگیره
صدامـــ از گریه ی دیشبـــ گرفته
چه بارونی... چه احساسی... چه حالی...
با اشکامـــ باز مهمونی گرفتمـــ
همه چی هستـــ فقط جای تـــو خالی
وهربار که دلتنــــــــــــــگت میشــــــــــــوم…
به جـــــــــــــــــــــــای اشــــــــــــــــک و بغـــــــــــــــض
به این جملــــــــــه اکتفا کنـــــــــــــم
که هوای بـــــــــــــد این روزها آدم را افســــــــــــــــــــرده میکنــــــــــــــــــــد…
مرسی که لینکم کردید
مچکرم..............................
بازم بیاید